با ابر که می آیی قرابتت با باران را حدس میزنم و چون بوی گل میدهی گلستانی میشوی قرار با تو معنا میشود و بی قراری در نبودنت شعله میکشد ومن که همیشه بیقرار توام باید در شعله اش بسوزم !
بر چه اساسی معماری نگاهت را حدس بزنم وقتی خطوط گرد و راست افق نگاهت در قالب و کادر اندیشه عقیم من معنا نشده اند! و خطای ساختاریشان تضاد فضاها را ترسیم میکند و قرینه ها را بی تکرار به چالش میکشاند! دمای بدنم را به حساب کدام اشتباه محاسباتی بگذارم که وقتی نام تو را میشنوم به یکباره سیر صعودی منحنیش همه را انگشت به دهان میگذارد!
ساز ناکوک احساسم را چگونه و با کدام قائده و قانون و گوشه و دستگاه مقایسه کنم که تا تو هستی شور و نوایش همگان را به وجد میاورد و چون میروی بیداداش به شوشتر و اصفهان و حجاز میرسد! بهانه همیشگی عشق هستی و ترانه شیفتگی من! چه بخوانی چه خوانده شوی عشاق را بی تاب میکنی و مرا بی خواب!
کاش میشد برای کبوتر نگاهت دانه هایی از کاسه قلبم بپاشم و حرم احساست را با طلای حسرتم بسازم تا تلائلو خورشید آغوشت را به گرمی نفسم میهمانی کرده باشم و نماز شک دار هم آغوشیت را بارها و بارها بخوانم ! کاش در دین دلدادگیم عیسی و برای امت افسونگر اعجاب و دریا زده باورم موسی باشی!
گریه هم دیگر حربه شده و محک درستی برای حسرت غیبت و غربتت نیست و دانه ها غلطان اشکم را هم نمیشود به شهادت و گواه بگیرم برای آن دقایقی که هر ضربه ی عقربه ساعت هق هقی بود تا ساعت اشکی انتظار آمدنت ریز ریز خالی شود!
و من برای آخرین ثانیه ها آرزوی بودنت را حرف به حرف هجی کنم از آ تا ی!
لینک مستقیم http://mihanhamkar.com/buy_product_step2.php?uid=1746&pid=1572
نظرات شما عزیزان: